🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۴۹ : هرگز دل پر خون را خرم نکنی دانم

(ثبت: 180745)

هرگز دل پر خون را خرم نکنی دانم

مجروح توام دانی مرهم نکنی دانم

ای شادی غمگینان چون تو به غمم شادی

یکدم دل پر غم را بی غم نکنی دانم

چون دم دهیم دایم گر دم زنم و گرنه

با خویشتنم یکدم همدم نکنی دانم

هر روز وفاداری من بیش کنم دانی

مویی ز جفاکاری تو کم نکنی دانم

چون راز دل از اشکم پنهان به نمی‌ماند

در پردهٔ یک رازم محرم نکنی دانم

گفتی که اگر خواهی تا عهد کنم با تو

گر عهد کنی با من، محکم نکنی دانم

آن روز که دل بردی گفتی ببرم جانت

ای راحت جان و دل این هم نکنی دانم

سهل است اگرم کشتی از جان بحلت کردم

صعب است که بعد از من ماتم نکنی دانم

با خیل گران‌جانان بنشسته‌ای و یکدم

عطار سبک‌دل را خرم نکنی دانم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا