🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۹۷ : تا به دام عشق او آویختیم

(ثبت: 180793)

تا به دام عشق او آویختیم

جان و دل را فتنه‌ها انگیختیم

دل چو در گرداب عشقش اوفتاد

تن فرو دادیم و در نگریختیم

بس که اندر وادی سودای او

خون دل با خاک ره آمیختیم

خاک پای او به نوک برگ چشم

گاه می‌رفتیم و گه می‌بیختیم

چون نیامد بر سر غربیل هیچ

پای در گل خاک بر سر ریختیم

گرچه ما زیرک ترین مرغی بدیم

لیک در دامش به حلق آویختیم

همچو عطاری ز شوق روی او

صورتش با روی جان انگیختیم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا