🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۱ : تا در سرم، ز زلف تو، سودا فتاده است

(ثبت: 166691)

تا در سرم، ز زلف تو، سودا فتاده است

کارم ز دست رفته و در پا، فتاده است

بی‌اتفاق صحبت و بی‌اختیار هجر

مشکل حکایتی است که ما را فتاده است

چون شمع، می‌گدازم و روشن نمی‌شود

کین خود، چه آتشی است که در ما فتاده است؟

گر افتدت هوس، که بپرسی، دل مرا

در زلف خود بجو، که هم آنجا فتاده است

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا