🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶ : زان پیش کاتصال بود خاک و آب، را

(ثبت: 166636)

زان پیش کاتصال بود خاک و آب، را

عشق تو خانه ساخته بود، این خراب را

مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار

پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟

تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت

بردار یک ره، از طرف رخ حجاب را

عکس رخت چو مانع دیدار می‌شود

بهر خدا چه می‌کند آن رخ نقاب را

بر ما کشید خط خطا مدعی و ما

خط در کشیده‌ایم، خطا و صواب را

فردا که نامه عملم را کنند عرض

روشن کنم به روی تو یک یک حساب را

یک شب خیال تو دیدم ما بخواب

زان چشم، دگر به چشم ندیدم خواب را

بی‌وصل تو دو کون، سرابی است پیش ما

در پیش ما چه آب بود خود سراب را؟

سلمان به خاک کوی تو، تا چشم باز کرد

یکبارگی ز دیده، بینداخت، آب را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا