🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۷۳۷ : ای راه تو بحر بی کرانه

(ثبت: 180933)

ای راه تو بحر بی کرانه

عشق تو ندیم جاودانه

از عشق تو صد هزار آتش

در سینه همی زند زبانه

گر بنماید زبانه‌ای روی

برهم سوزد همه زمانه

دو کون به هیچ باز آمد

زین گونه که عشق کرد خانه

مرغ دل ما ز عشق تو ساخت

بیرون دو کون آشیانه

مرغی که چنین شگرف افتاد

خون می‌گرید ز شوق دانه

گفتم دل پر غم من آخر

گردد به وصال شادمانه

در عشق تو چون قدم توان زد

پیش قدمی صد آستانه

فی‌الجمله چه گویم و چه جویم

جمله تویی و دگر بهانه

مقصود تویی و جز تو هیچ است

این است سخن دگر فسانه

عطار چو بی نشان شد از تو

او را بنشان ازین نشانه

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا