🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۷۸۷ : هر دمم در امتحان چندی کشی

(ثبت: 180983)

هر دمم در امتحان چندی کشی

دامنم در خون جان چندی کشی

مهربان خویشتن گفتم تو را

کینهٔ آن هر زمان چندی کشی

همچو خاکم بر زمین افتاده خوار

سر ز من بر آسمان چندی کشی

چون جهان سر بر خطت دارد مدام

چون قلم خط بر جهان چندی کشی

در غمت چون با کناری رفته‌ام

تو به زورم در میان چندی کشی

بر تو دارم چشم از روی جهان

بر من از مژگان سنان چندی کشی

همچو شمعی سر نهادم در میان

بر سرم تیغ از میان چندی کشی

پیشکش می‌سازمت گلگون اشک

رخش کبرت را عنان چندی کشی

چون سپر بفکندم و بگریختم

تو به کین من کمان چندی کشی

کینت از صد مهر خوشتر آیدم

کین ز چون من مهربان چندی کشی

بر سرم آمد لاشهٔ صبرم ز عجز

تنگ اسب امتحان چندی کشی

بس سبک دل گشتی از عشق ای فرید

جان بده بار گران چندی کشی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا