🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۸۱۲ : بس نادره جهانی ای جان و زندگانی

(ثبت: 181008)

بس نادره جهانی ای جان و زندگانی

جان و دلم نماند گر تو چنین بمانی

شاهی خوب رویان ختم است بر تو اکنون

بستان خراج خوبی در ملک کامرانی

از چشم نیم مستت پر فتنه شد جهانی

آخر بدین شگرفی چه فتنهٔ جهانی

نه گفته‌ای کزین پس فتنه نخواهم انگیخت

پس طره نیز مفشان گر فتنه می‌نشانی

تا دید آب حیوان لعل چو آتش تو

شد از جهان به یکسو از شرم در نهانی

چون هر نفس لب تو جانی دگر ببخشد

کس ننگرد به عمری در آب زندگانی

هرچند جان شیرین بردی به تلخی از من

تلخیم کرد لیکن شیرین ترم ز جانی

چون جان شوربختم شیرینی از تو دارد

شاید اگر به تلخی جانم به لب رسانی

عطار از غم تو زحمت کشید عمری

گر بر من ستمکش رحمت کنی توانی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا