🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۸۲۴ : هر شبم سرمست در کوی افکنی

(ثبت: 181020)

هر شبم سرمست در کوی افکنی

وز بر خویشم به هر سوی افکنی

در خم چوگان خویشم هر زمان

خسته و سرگشته چون گوی افکنی

گر بریزم پیش رویت اشک زار

همچو اشکم باز بر روی افکنی

چون همه تیری بیندازی تمام

پس کمان کین به بازوی افکنی

بوی گل اندر دماغ جان ما

زان سر زلف سمن بوی افکنی

گر سخن گویم ز چین زلف تو

از سر کین چین در ابروی افکنی

ور کشد مویی دل از زلف تو سر

حلق را در حلقهٔ موی افکنی

هر شبی عطار را تا وقت صبح

عاشقی دیوانه در روی افکنی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا