🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۸ : ناقه آن محمل نشین چون راند از منزل مرا

(ثبت: 204907)

ناقه آن محمل نشین چون راند از منزل مرا

جان قفای ناقه رفت و دل پی محمل مرا

ز آتش رشکم کنی تا داغ، هر شب می‌شوی

شمع بزم غیر و می‌خواهی در آن محفل مرا

بعد عمری زد به من تیغی و از من درگذشت

کشت لیک از حسرت تیغ دگر قاتل مرا

بارها گفتم که پیکانش ز دل بیرون کشم

جهدها کردم ولی برنامد این از دل مرا

خط برآوردی و عاشق کشتی آخر کرد عشق

غرقه در دریا تو را آسوده در ساحل مرا

چاره جو هاتف برای مشکل عشقم ولی

مشکل از تدبیر آسان گردد این مشکل مرا

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا