🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۹۶ : خراباتی است پر رندان سرمست

(ثبت: 180292)

خراباتی است پر رندان سرمست

ز سر مستی همه نه نیست و نه هست

فرو رفته همه در آب تاریک

برآورده همه در کافری دست

همه فارغ ز امروز و ز فردا

همه آزاد از هشیار و از مست

مگر افتاد پیر ما بر آن قوم

مرقع چاک زد زنار در بست

یقینش گشت کار و بی گمان شد

درستش گشت فقر و توبه بشکست

سیاهیی که در هر دو جهان بود

فرود آمد به جان او و بنشست

نقاب جان او شد آن سیاهی

سیاهی آمد و در کفر پیوست

چو آب خضر در تاریکی افتاد

کنون هم او ز خلق و خلق ازو رست

دل عطار خون گشت و حق اوست

که تیری آنچنان ناگه ازو جست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا