🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

گفتهٔ بوعلی رودبار در وقت مرگ : وقت مردن بوعلی رودبار

(ثبت: 181215)

وقت مردن بوعلی رودبار

گفت جانم بر لب آمد ز انتظار

آسمان را در همه بگشاده‌اند

در بهشتم مسندی بنهاده‌اند

همچو بلبل قدسیان خوش سرای

بانگ می‌دارند کای عاشق درآی

شکر می‌کن پس به شادی می‌خرام

زانک هرگز کس ندیدست این مقام

گرچه این انعام و این توفیق هست

می‌ندارد جانم از تحقیق دست

زانک می‌گوید ترا با این چه کار

داده‌ای عمری درازم انتظار

نیست برگم تا چو اهل شهوتی

سر فرو آرم به اندک رشوتی

عشق تو با جان من در هم سرشت

من نه دوزخ دانم اینجا نه بهشت

گر بسوزی همچو خاکستر مرا

در نیابد جز تو کس دیگر مرا

من ترادانم، نه دین، نه کافری

نگذرم من زین، اگر تو بگذری

من ترا خواهم، ترا دانم، ترا

هم تو جانم را و هم جانم ترا

حاجت من در همه عالم تویی

این جهانم و آن جهانم هم تویی

حاجت این دل شده، مویی برآر

یک نفس با من به هم هویی برآر

جان من گر سرکشد مویی ز تو

جان ببر، هایی ز من هویی ز تو

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا