🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

(۱۵)حکایت آن زن که طواف کعبه می‬کرد و مردی که نظر برو کرد : یکی عورت طواف خانه می‌کرد

(ثبت: 181489)

یکی عورت طواف خانه می‌کرد

نظر افکند بر رویش یکی مرد

زنش گفتا گر اهل رازئی تو

چنین دم کی بمن پردازئی تو

ولی آگه نهٔ تو بی سر و پای

که از که بازماندستی چنین جای

گر از مردی خود بودی نشانیت

سر زن نیستی اینجا زمانیت

تو اینجا از پی سود آمدستی

نه از بهر زیان بود آمدستی

تو خود را روزِ بازاری چنین گرم

زیان خواهی؟ نداری از خدا شرم؟

خداوند جهان پیوسته ناظر

تو از وی غایب و او بر تو حاضر

چو یک یک دم خدا از تست آگاه

چرا چون ماه می‌پیچی سر از راه

چو حق با تو بوَد در هر مقامی

مزن جز درحضورش هیچ گامی

اگر بی او زنی یک گام در راه

بسی تشویر باید خوردت آنگاه

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا