🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

(۱۸) حکایت عیسی علیه السلام با جهودان : بکوئی می فرو شد عیسی پاک

(ثبت: 181492)

بکوئی می فرو شد عیسی پاک

جهودانش بسی دشنام بی باک

بدادند و خوشی آن پاک زاده

دعا می‌گفتشان روئی گشاده

یکی گفتش نمی‌کردی پریشان

ز دشنام و دعاگوئی بر ایشان؟

مسیحش گفت هر دل جان که دارد

از آن خود کند خرج آن که دارد

ترا نقدی که در دریای جانست

اگر موجی زند از جنسِ آنست

ولیکن تا دم آخر نیاید

ترا نقد درون ظاهر نیاید

محکّ جانِ مردان آن زمانست

که اعمی آن زمان صاحب عیانست

غم فردا ترا امروز باید

دلت از خوفِ آن جانسوز باید

بباید هر دمت صد بار مردن

که بتوانی تو این وادی سپردن

اگر از ابر بارد بر توآتش

تو می‌باید که باشی در میان خوش

اگر در وقتِ جان دادن خوش آئی

بمعنی گرم‌تر از آتش آئی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا