🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

(۳) حکایت پادشاه که علم نجوم دانست : نجومی نیک می‌دانست آن شاه

(ثبت: 181396)

نجومی نیک می‌دانست آن شاه

شد آگه کو فلان ساعت فلان ماه

شود بیچاره در دست بلائی

بکرد القصّه او از سنگ جائی

چو کرد از سنگ خارا خانهٔ راست

نگه دارندهٔ بسیار درخواست

چو در خانه شد آن را روزنی دید

ز روزن خانه را چون روشنی دید

بدست خویش روزن کرد مدروس

که تا در خانه تنها ماند محبوس

نبودش هیچ ره سرگشته آمد

بآخر تا که دم زد کُشته آمد

اگر خواهی که پیش افتی بهرگام

بترک خود بباید گفت ناکام

تو گر ترک خود و عالم نگوئی

چو مرگ آید بگوئی هم نگوئی

چو باقی نیست خفت و خورد آخر

چو مرگ آید چه خواهی کرد آخر

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا