🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گوشه ی چشم تو را دیدن و دیوانه شدن پای از این غمزه مستانه کشیدن سخت
درود بانو... سپاسگزارم 🙏🙏🙏🌺🌺🌺
درود حمید آقای بزرگوار، دوست خوبم... سپاسگزارم 🙏🙏🙏🌺🌺🌺
درود بر شما دوستی که شجاعت آن را نداشتهای که با نام به صفحه این
اعضا تایید شده: 1780
تعداد اشعار: 26785
تعداد مطالب: 2897
تعداد کل نظرات و نقدها:147252
ترا که گنج گشودی ز زخم مار چه غم
چو شاخ گل بکف آید ز نوک خار چه غم
اگر هزار فغان کرده است بلبل مست
چو غنچه پرده بر اندازد از هزار چه غم
معاشری که مدام از قدح گزیرش نیست
چو می ز جام فرح نوشد از خمار چه غم
در آنزمان که شود وصل معنوی حاصل
بصورت ار نشوی زائر مزار چه غم
میان لیلی و مجنون چو قرب جانی هست
اگر چنانکه بود دوری دیار چه غم
ز روزگار میندیش و کار خویش بساز
چو روزگار برآمد ز روزگار چه غم
بزیر بار غم ار پست گشتهام غم نیست
مرا که ترک شتر کردهام ز بار چه غم
ترا چه غم بود از درد ما که سلطان را
ز رنج خاطر درویش دلفگار چه غم
درین میان که گرفتار عشق شد خواجو
گرش مراد نهد چرخ در کنار چه غم
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :
سلام با اجازه اگر بتوانید دو نکته را در سروده رعایت بفرمایید شعرتان فرازمندنر میشود! یک: ارتباطِ دو مصراع
طارق خراسانی در همراه با سکوتی آرام
سلام مانای عزیز از نقد زیبایت دانستم به حقیقت شعر بخوبی پی برده ای برای دخترم سارا
معصومه بیرانوند در همراه با سکوتی آرام
سلام و درود بر شما خیلی جالب بود و پر معنا
مهرداد مانا در همراه با سکوتی آرام
و بالاخره شعر سپید واقعی را از این قلم خواندم . شعری کوتاه که مانند
در لبخند…
همواره درخت دانش مانا پربار است👏👏
بستن فرم