🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گوشه ی چشم تو را دیدن و دیوانه شدن پای از این غمزه مستانه کشیدن سخت
درود بانو... سپاسگزارم 🙏🙏🙏🌺🌺🌺
درود حمید آقای بزرگوار، دوست خوبم... سپاسگزارم 🙏🙏🙏🌺🌺🌺
درود بر شما دوستی که شجاعت آن را نداشتهای که با نام به صفحه این
اعضا تایید شده: 1780
تعداد اشعار: 26785
تعداد مطالب: 2897
تعداد کل نظرات و نقدها:147252
یکی سلطنت ران صاحب شکوه
فرو خواست رفت آفتابش به کوه
به شیخی در آن بقعه کشور گذاشت
که در دوده قایم مقامی نداشت
چو خلوت نشین کوس دولت شنید
دگر ذوق در کنج خلوت ندید
چپ و راست لشکر کشیدن گرفت
دل پردلان زو رمیدن گرفت
چنان سخت بازو شد و تیز چنگ
که با جنگجویان طلب کرد جنگ
ز قوم پراگنده خلقی بکشت
دگر جمع گشتند و هم رای و پشت
چنان در حصارش کشیدند تنگ
که عاجز شد از تیرباران و سنگ
بر نیکمردی فرستاد کس
که صعبم فرومانده، فریاد رس
به همت مدد کن که شمشیر و تیر
نه در هر وغایی بود دستگیر
چو بشنید عابد بخندید و گفت
چرا نیم نانی نخورد و نخفت؟
ندانست قارون نعمت پرست
که گنج سلامت به کنج اندرست
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :
سلام با اجازه اگر بتوانید دو نکته را در سروده رعایت بفرمایید شعرتان فرازمندنر میشود! یک: ارتباطِ دو مصراع
طارق خراسانی در همراه با سکوتی آرام
سلام مانای عزیز از نقد زیبایت دانستم به حقیقت شعر بخوبی پی برده ای برای دخترم سارا
معصومه بیرانوند در همراه با سکوتی آرام
سلام و درود بر شما خیلی جالب بود و پر معنا
مهرداد مانا در همراه با سکوتی آرام
و بالاخره شعر سپید واقعی را از این قلم خواندم . شعری کوتاه که مانند
در لبخند…
همواره درخت دانش مانا پربار است👏👏
بستن فرم