🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بُغضی گرفته کام من ، در پنجه اش اندام من
کان باده نوش دلربا ، امشب نداد انعام من
گُفتا پیاپی می بده ، حالا بریز و کی بده
ساغر به ساغر می زدُ ، می گفت بریز در جام من
برق نگاهش تیز بود ، بانگش طرب انگیز بود
او با نگاه نافذش ، می بست هردم گام من
دل از کَف من می رُبود ، می گفت و از من می شنود
من فارغ از بود و نبود ، تا او بخواند نام من
گفتم به هنگام دعا ، ای معنی شمس و ضحی
برقع بگیر از روی خود ، شاید برآید کام من
محمد رضا شرعی
شبگرد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
اسفند 10, 1401
درود
و در میان اشعاری که به سبک های سنتی سروده میشوند
گاه به دلیل وجود قواعد ظاهری و حتی حال و هوای تعریف شده برای آن دستگاه نمیتوان در هر مصرع (و البته که شاید نیازی هم نباشد)مخاطب را در موجی از معانی فاخر و عمیق فرو برد،پس شاعران مرسوم بوده است که فضایی را بعضا سرخوش و یا برعکس آن پیش میگرفتند،که تقریبا خارج از تلنگر های عمیق و درگیری های عمیق فکری یا وجدانی بوده اند ،سپس به ناگاه در جایی حتی اگر در یک مصرع باشد چنان کنتاکت سنگینی ایجاد می کردند که با نشان دادن بیهوده نبودن هنر خویش از نظر معنی و همچنین وظیفه از یک سو و از جهت دیگر با غافلگیری مخاطب لذت اشتراک هنر را بیش کرده و سر آن مقوله را از ترافیک محتوا خالی کرده تا هدفی خاص در آن بارز تر باشد.
برای مثال در این غزل بافضای مستانه و سرخوش که گلایه امیز از یار هم بود
ناگهان مصرعی عریان در میان بزم نشسته است و بانگ می کند که ای مخاطب
در من و بر من بنگر و تامل کن.
*من فارغ از بود و نبود،تا او بخواند نام من*
این مصرع شاهکار پیامی شبیه اولین درس مکتب مولانا را داشت
*بشنو از نی*
که در واقع از خود نی و بیگانه شدن و از خود پسندی و خودخواهی نیست شدن اولین درس مولانا در عاشقی و عرفان بود.
همانگونه که شاعر محترم این صفحه فرمودند من از بود و نبود فارغ شدم تا او نام مرا بخواند،که این خود مجالی بیشتر میخواهد تا صفحاتی در مورد از نام خود گذشتن و ارتباط آن با مکتب های خارجی مثل تائو و یا حتی پراگماتیسم و از طرفی با مکتب های مولانایی و عرفان های خودمان برسی شود.
درپناه آزادی و عاشقی باشید
سپاس جناب شبگرد
پاسخ
اسفند 10, 1401
شاعر ارزنده
مجید جان قلیچ خانی
با سلام و درود
سپاس از نقدی که بر این اثر نوشتید ، از خواندنش لذت بردم .
قلمتان روان
دلتان گرم
سپاس
پاسخ
اسفند 10, 1401
سلام جناب شبگرد
غزل زیبایی ست
باید اندکی روی آن کار کرد
گُفتا پیاپی می بده ، ساقی به یادِ کی بده
ساغر به ساغر می زدم ، خالی شد و پر، جام من
کی – پادشاه بزرگ و قهار.کی کاووس
در پناه خدا 🌱🌹👌👌👌👌👌👌👌🌹🌱
پاسخ
اسفند 10, 1401
استاد ارجمند و ادیبم
سپاس از این همه لطف و دقت نظر
اصلاحات را انجام خواهم داد ، بزرگواری فرمودید
سپاس
پاسخ
اسفند 11, 1401
محمدرضا جان
ضرب ” افتعال ” را در شعرت دوست داشتم
همین طور در قافیه های کناری خوب پیش آمدی و فکر می کنم باید این را بهت تبریک بگم . در مورد حرفهای مجید جان هم من یه نکته اضافه کنم در همه ی مکاتب عرفانی و حتا هنرهای رزمی یا هنرهای دیگر ، نقشه ی راه وجود دارد و باید پله پله طی شود . به نظرم در توضیح مصرعی که فرمودید ( من فارغ از بود و نبود …. ) می توان پای بسیاری از مفاهیم کلیدی را به میان آورد و خصلت یک اثر زیبا هم چند وجهی بودن مفهوم آنست😘😘
پاسخ
اسفند 12, 1401
مهرداد جان مانا
سپاس فراوان از پیام پر از مهرت
بر خویش می بالم که مورد پسند طبع ظریف پسندت واقع شده است
مهرت ماندگار
دل گرم باشی و مانا
پاسخ
بستن فرم