🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آن ناگهان که جز تو دلم ناگهان نداشت
روی سرم زمین خدا آسمان نداشت
مانند ابروان تو البتّه نزد من
رنگینکمان دیگری این کهکشان نداشت
دامان تو، وَ دست من، از آن زمان به بعد
والله، کم ملازمتی این به آن نداشت
در ناکجا برای خودم پرسه میزدم
آنجا که جرعه جرعه دل از آه امان نداشت
جانم چه شد؟ چگونه؟ چرا؟ ماجرا چه بود؟
از فرط عشق در تن من آشیان نداشت
چشمانم- آنچنان که نگاهت برای من-
یک ذره، ای همیشه تبسُّم زبان نداشت
پروا نداشتم که بدزدم تو را، عجب!!!
از من چنین جنون به خدا کس گمان نداشت
من با طلوعِ چشمِ تو سرشار میشدم
از حیرتی که حدّ و کران بیکران نداشت
قلبم بغیر چاه زنخدانت آه، آه
باور کنی و یا نکنی، جمکران نداشت
لاجرعه سرکشیدمش ای ماه دمبدم
جز خون دل فراق تو چون شوکران نداشت
دل باختم چگونه به تو؟ با کمالِ میل
وقتی که سود، عشق توام جز زیان نداشت
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
خرداد 6, 1402
درود حضرت استاد سخن…..حروفچین هنگام حروفچینی کتابی در چاپخانه «پندنیوش» را به غلط «پندنوش» چیده است…..به ضرس قاطع عرض می کنم : در همه ی تاریخ شعر و ادب پارسی از هزارواندی سال پیش تاکنون که بگردیم به نظر نمی رسد حتی برای یک بار در بیتی یا فرازی از شعری «پندنوش» دیده شود ؛ چون اصطلاح یا عبارت یا لغتی غلط است ؛ مگر این که جلو «پند» باده ای …شرابی….میی چیزی بگذاریم ؛ مثلآ:
باده ی پند نوش تا که تو را
بنشانند صدر هر مجلس…..
………………………..
شراب پندنوش ای یار زیرک
که سرمستی تو را بسیار آرد….
یا:
ای می پندنوش حالت خوش
در همه کارها مجالت خوش….
و قس علی هذا….
از فیض نظر محروم نفرمایید
خرداد 6, 1402
درود بر حضرت دوست جناب استاد خوشعمل کاشانی
بله صد در صد با نظر حضرتتان موافقم و 《پند نیوش》صحیح است به قول پروین اعتصامی:
گوش ما موعظت نیوش نبود
ورنه هر ذرّهای دهانی داشت
و حکیم فردوسی گفته است:
ز گیتی همی پند مادر نیوش
یا:
به هر نیک و بد پند دانا نیوش
یا :
سخن از خردمند مردم نیوش
و اصلا در تاریخ ادبیات فارسی سابقه ندارد که شاعری و یا سخنوری در مورد پند و اندرز 《نوشیدن》 را به جای 《نیوشیدن》 بکار گرفته باشد
گوش ما موعظت نیوش نبود
ورنه هر ذرهای زبانی داشت
خرداد 6, 1402
سپاسگزارم استاد ارجمند و عزیز.
🌸🌸🌸🌸🌸
خرداد 5, 1402
احسنت استاد ارجمند
جناب ابراهیم حاج محمدی
مثل همیشه زیبا سروده اید.
من با طلوع چشم ِ تو سرشار می شدم
از حیرتی که حّد و کران بیکران نداشت
👏🌺👏🌸👏🌺👏🌸👏💐🌿🍃
خرداد 5, 1402
درود سرکار عالی را🙏🌹🌹🌹ممنونم. بزرگوارید🌹🙏
خرداد 5, 1402
دستمریزاد استاد گرامی …
بسیار فاخر و دلنشین👏👏👏💐💐💐
خرداد 5, 1402
سلام و سپاس حضرت دوست. زنده باشید🍃🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹🌹
خرداد 5, 1402
دل باختم چگونه به تو؟ با کمال میل
سلام و درود و خدا قوت
خرداد 5, 1402
درود جناب رضاپور عزیز و ارجمند🙏🙏🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خرداد 5, 1402
درود دوستان در دو سه مصرع سهو القلم رخ داده بود از آنجا که ویرایش کردم ولی فی الفور اصلاح نشد و ظاهرا ویرایش منوط به تایید مدیر سایت است کامل غزل را اینجا باز نویسی می کنم:
آن ناگهان که جز تو دلم ناگهان نداشت
روی سرم زمین خدا آسمان نداشت
مانند ابروان تو البتّه نزد من
رنگینکمان دیگری این کهکشان نداشت
دامان تو، وَ دست من، از آن زمان به بعد
والله، کم ملازمتی این به آن نداشت
در ناکجا برای خودم پرسه میزدم
آنجا که جرعه جرعه دل از آه امان نداشت
جانم چه شد؟ چگونه؟ چرا؟ ماجرا چه بود؟
از فرط عشق در تن من آشیان نداشت
چشمانم- آنچنان که نگاهت برای من-
یک ذره، ای همیشه تبسُّم زبان نداشت
پروا نداشتم که بدزدم تو را، عجب!!!
از من چنین جنون به خدا کس گمان نداشت
من با طلوعِ چشمِ تو سرشار میشدم
از حیرتی که حدّ و کران بیکران نداشت
قلبم بغیر چاه زنخدانت آه، آه
باور کنی و یا نکنی، جمکران نداشت
لاجرعه سرکشیدمش ای ماه دمبدم
جز خون دل فراق تو چون شوکران نداشت
دل باختم چگونه به تو؟ با کمالِ میل
وقتی که سود، عشق توام جز زیان نداشت
خرداد 5, 1402
استادجان.چند روز پیش برای من چنین اتفاقی افتاد که از طریق «تماس با ما» اطلاع دادم. با توضیحاتی که داده شد اثر بعد از ویرایش فورآ استقرار یافت……
خرداد 5, 1402
درود حضرت دوست و استاد عزیز . طبیعتا باید به نحوی باشد که ویرایشها زمانبر نباشد
خرداد 6, 1402
درودتان باد
👏👏👏🌹🌹🌹