🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
عادت شده هر روز عکست را ببینم
انگار یک لحظه کنارت می نشینم
تو ساکتی و خیره در چشمانم اما
من با تو در راز و نیازم نازنینم
من طرح محو خنده ات را دوست دارم
عادت شده هر روز عکست را ببینم
شاید بگویی اولین عاشق نبودم
اما بدان ای مهربان من آخرینم
بدنام کوی و برزنم ، چون شیخ صنعان
عشق تو شد رکن همه دنیا و دینم
شبگردم و از سِحر عشق کیمیایی
تنهاترین ، عاشق ترین مرد زمینم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
مرداد 12, 1402
من از چشم های تو
زندگی را برداشتم
زنده ماندن
کار دکتر هاست
پاسخ
مرداد 21, 1402
ماه بانوی سرزمینم
سلام و درود
از خواندن یادداشتت لذت بردم
مهرت ماندگار
پاسخ
مرداد 12, 1402
سلام
یک نکته عرض کنم در مورد تلمیح که اگر اشاره به داستان با قرینه ی قوی تری صورت بگیرد ، نتیجه مطلوب تر خواهد شد .
مثلا اینجا که بحث شیخ صنعان و رسوایی و رکن و دین آمده ، نسبتا کار خوب در آمده اما مثلا یک اشاره به دختر ترسا هم می شد ، باعث التذاذ ادبی بیشتری می شد .
پاسخ
مرداد 21, 1402
دوست خوب
شاعر فرهیخته
سپاس از دقت نظرت و سپاس بیشتر به خاطر راهنمایی هایت
بدون شک به کار خواهم بست
مهرت ماندگار
پاسخ
مرداد 12, 1402
جناب شرعی ارجمند
درود بر شما زیبا سروده اید
👏🌸👏🌸🌿
پاسخ
مرداد 21, 1402
ماه بانوی سرزمینم
استاد بزرگوارم
خدا را شاکرم که مورد پسند طبع ظریف پسندتان واقع شده است
سپاس از بذل محبت شما
پاسخ
بستن فرم