🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

صبوحی

(ثبت: 208375)

برای م. آزرم

به پرواز
شک کرده بودم
به هنگامی که شانه‌هایم
از وبالِ بال
خمیده بود،

و در پاکبازیِ معصومانه‌ی گرگ و میش
شب‌کورِ گرسنه‌چشمِ حریص
بال می‌زد.

 

به پرواز
شک کرده بودم من.

 

 

سحرگاهان
سِحرِ شیری‌رنگیِ نامِ بزرگ
در تجلی بود.

 

با مریمی که می‌شکفت گفتم: «شوقِ دیدارِ خدایت هست؟»
بی‌که به پاسخ آوایی برآرد
خستگی باز زادن را
به خوابی سنگین
فرو شد
همچنان
که تجلّی ساحرانه‌ی نامِ بزرگ؛

 

و شک
بر شانه‌های خمیده‌ام
جای‌نشینِ سنگینی‌ِ توانمندِ بالی شد
که دیگر بارَش
به پرواز
احساسِ نیازی
نبود.

 

۱۳۴۷ توس

 

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا