🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

خلاصه‌ احوال

(ثبت: 208416)

چیزی به جا نماند
حتا
که نفرینی
بدرقه‌ی راهم کند.

 

با اذانِ بی‌هنگامِ پدر
به جهان آمدم
در دستانِ ماماچه‌پلیدک
که قضا را
وضو ساخته بود.

 

هوا را مصرف کردم
اقیانوس را مصرف کردم
سیاره را مصرف کردم
خدا را مصرف کردم
و لعنت شدن را، بر جای،
چیزی به جای بِنَماندم.

 

۴ دی ۱۳۷۱

 

 

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا