🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

بخش ۱۸۸ – رسیدن آن عاشق به معشوق خویش چون دست از جان خود بشست

(ثبت: 203025)

همچو گویی سجده کن بر رو و سر

جانب آن صدر شد با چشم تر

جمله خلقان منتظر سر در هوا

کش بسوزد یا برآویزد ورا

این زمان این احمق یک لخت را

آن نماید که زمان بدبخت را

همچو پروانه شرر را نور دید

احمقانه در فتاد از جان برید

لیک شمع عشق چون آن شمع نیست

روشن اندر روشن اندر روشنیست

او به عکس شمعهای آتشیست

می‌نماید آتش و جمله خوشیست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا