🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
درود و سپاسگزارم که به مهر خواندید 🙏🌺
درود .بزرگوارید
بیا به خاطره هایم شبی به مهمانی کنونکه حال مرا خوبِ خوب می دانی
گوشه ی چشم تو را دیدن و دیوانه شدن پای از این غمزه مستانه کشیدن سخت
اعضا تایید شده: 1780
تعداد اشعار: 26785
تعداد مطالب: 2897
تعداد کل نظرات و نقدها:147256
بین زلیخا را که جان پر امید
ساخت کاخی چون دل صوفی سفید
هیچ نقش و هیچ رنگی نی در او
چون رخ آیینه زنگی نی در او
نقشبندی خواست آنگه چیره دست
تا به هر جا صورت او نقش بست
هیچ جای از نقش او خالی نماند
شادمان بنشست و یوسف را بخواند
پرده از رخسار زیبا برگرفت
وز مراد خود حکایت در گرفت
یوسف از گفت و شنیدش رو که تافت
صورت او دید رو هر سو که تافت
صورت او را چو پی در پی بدید
آمدش میلی به وصل وی پدید
بر سر آن شد که کام او دهد
شکر کامی به کام او نهد
لیک برهانی ز غیبش رو نمود
عصمت یزدانیش دریافت زود
دست خویش از کام او ناکام داشت
کامگاری را به هنگامش گذاشت
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :
درود .سپاسگزارم .آموختم از کلامتان 🙏🌹
سلام با اجازه اگر بتوانید دو نکته را در سروده رعایت بفرمایید شعرتان فرازمندنر میشود! یک: ارتباطِ دو مصراع
طارق خراسانی در همراه با سکوتی آرام
سلام مانای عزیز از نقد زیبایت دانستم به حقیقت شعر بخوبی پی برده ای برای دخترم سارا
معصومه بیرانوند در همراه با سکوتی آرام
سلام و درود بر شما خیلی جالب بود و پر معنا
مهرداد مانا در همراه با سکوتی آرام
و بالاخره شعر سپید واقعی را از این قلم خواندم . شعری کوتاه که مانند
بستن فرم