🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

بخش ۶۹ – باز تقریر ابلیس تلبیس خود را

(ثبت: 202562)

گفت هر مردی که باشد بد گمان

نشنود او راست را با صد نشان

هر درونی که خیال‌اندیش شد

چون دلیل آری خیالش بیش شد

چون سخن در وی رود علت شود

تیغ غازی دزد را آلت شود

پس جواب او سکوتست و سکون

هست با ابله سخن گفتن جنون

تو ز من با حق چه نالی ای سلیم

تو بنال از شر آن نفس لئیم

تو خوری حلوا ترا دنبل شود

تب بگیرد طبع تو مختل شود

بی گنه لعنت کنی ابلیس را

چون نبینی از خود آن تلبیس را

نیست از ابلیس از تست ای غوی

که چو روبه سوی دنبه می‌روی

چونک در سبزه ببینی دنبه‌ها

دام باشد این ندانی تو چرا

زان ندانی کت ز دانش دور کرد

میل دنبه چشم و عقلت کور کرد

حبک الاشیاء یعمیک یصم

نفسک السودا جنت لا تختصم

تو گنه بر من منه کژ کژ مبین

من ز بد بیزارم و از حرص و کین

من بدی کردم پشیمانم هنوز

انتظارم تا دیم گردد تموز

متهم گشتم میان خلق من

فعل خود بر من نهد هر مرد و زن

گرگ بیچاره اگرچه گرسنست

متهم باشد که او در طنطنه‌ست

از ضعیفی چون نتواند راه رفت

خلق گوید تخمه است از لوت زفت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا