🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۰۲ : ایکه لبت آب شکر ریختست

(ثبت: 164029)

ایکه لبت آب شکر ریختست

بر سمنت مشگ سیه بیختست

نقش ترا خامهٔ نقاش صنع

بر ورق جان من انگیختست

ساقی از آن آب چو آتش بیار

کاتش دل آب رخم ریختست

با تو محالست برآمیختن

گرچه غمت با گلم آمیختست

در سر زلف تو ز آشفتگی

باز بموئی دلم آویختست

خانهٔ دل عشق بتاراج داد

عقل ازین واقعه بگریختست

خون دل از دیدهٔ خواجو مگر

عقد ثریاست که بگسیختست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا