🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۲۴۹ : شده‌ام سپند حسنت وطنم میان آتش

(ثبت: 194136)

شده‌ام سپند حسنت وطنم میان آتش

چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش

چو بسوخت جان عاشق ز حبیب سر برآرد

چه بسوخت اندر آتش که نگشت جان آتش

بمسوز جز دلم را که ز آتشت به داغم

بنگر به سینه من اثر سنان آتش

که ستاره‌های آتش سوی سوخته گراید

که ز سوخته بیابد شررش نشان آتش

غم عشق آتشینت چو درخت کرد خشکم

چو درخت خشک گردد نبود جز آن آتش

خنک آنک ز آتش تو سمن و گلشن بروید

که خلیل عشق داند به صفا زبان آتش

که خلیل او بر آتش چو دخان بود سواره

که خلیل مالک آمد به کفش عنان آتش

سحری صلای عشقت بشنید گوش جانم

که درآ در آتش ما بجه از جهان آتش

دل چون تنور پر شد که ز سوز چند گوید

دهن پرآتش من سخن از دهان آتش

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا