🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۶۱ : دیشب درآمد از درم آنماه چهره مست

(ثبت: 164088)

دیشب درآمد از درم آنماه چهره مست

مانند دستهٔ گل و گلدسته‌ئی بدست

خطش نبات و پستهٔ شکرشکن شکر

سروش بلند و سنبل پرتاب و پیچ مست

زلف سیاه سرکش هندوش داده عرض

در چین هزار کافر زنگی بت پرست

از دیده محو کرد مرا هر چه هست و نیست

سودای آن عقیق گهر پوش نیست هست

در بست راه عقل چو آن بت قبا گشود

بگشود کار حسن چو آن مه کمر ببست

در مشگ می‌فکند بفندق شکنج و تاب

وز نار و عشوه گوشهٔ بادام می‌شکست

پر کرد جامی از می گلگون و درکشید

وانگه ببست بند بغلطان و برنشست

گفتم زکوة لعل درافشان نمی‌دهی

یاقوت روح پرور شیرین بدر بخست

گفتم ز پیش تیر تو خواجو کجا جهد

گفتا ز نوک ناوک ما هیچکس نرست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا