🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۶۵۸ : عاشقم از عاشقان نگریختم

(ثبت: 194945)

عاشقم از عاشقان نگریختم

وز مصاف ای پهلوان نگریختم

حمله بردم سوی شیران همچو شیر

همچو روبه از میان نگریختم

قصد بام آسمان می داشتم

از میان نردبان نگریختم

چون که من دارو بدم هر درد را

از صداع این و آن نگریختم

هیچ دیدی دارو کز دردی گریخت

داروم من همچنان نگریختم

پیرو پیغامبران بودم به جان

من ز تهدید خسان نگریختم

زنده کوشم در شکار زندگی

زنده باشم چون ز جان نگریختم

چشم تیراندازش آنگه یافتم

که ز تیر خرکمان نگریختم

زخم تیغ و تیر من منصور شد

چون که از زخم سنان نگریختم

بحر قندم از ترش باکیم نیست

سودمندم از زیان نگریختم

شمس تبریزی چو آمد آشکار

ز آشکارا و نهان نگریختم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا