🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۶۹ : روز رخسار تو ماهی روشنست

(ثبت: 164096)

روز رخسار تو ماهی روشنست

خال هندویت سیاهی روشنست

منظر چشمم که خلوتگاه تست

راستی را جایگاهی روشنست

گر برویت کرده‌ام تشبیه ماه

شرمسارم کاین گناهی روشنست

مه برخسارت پناه آرد از آنک

روی تو پشت و پناهی روشنست

بت پرستانرا رخ زیبای تو

روز محشر عذر خواهی روشنست

موی و رویت روز و شب در چشم ماست

زانکه گه تاریک و گاهی روشنست

گر کنم دعوی که اشکم گوهرست

چشم من بر این گواهی روشنست

می‌پزد سودای دربانی تو

خسرو انجم که شاهی روشنست

یوسف مصر مرا چاه زنخ

گر چه دلگیرست چاهی روشنست

ذره‌ئی خواجو قدم بیرون منه

از ره مهرش که راهی روشنست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا