🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۸۶۶ : ای کار من از تو زر ای سیمبر مستان

(ثبت: 195349)

ای کار من از تو زر ای سیمبر مستان

هم سیم به یادم ده هم سیم و زرم بستان

در عین زمستانی چون گرم کنی مرکب

از گرمی میدانت برسوزد تابستان

گر طفلک یک روزه شب‌های تو را بیند

از شیر بری گردد وز مادر وز پستان

ای وای از آن ساعت کاین خاطر چون پیلم

سرمست شما گردد یاد آرد هندستان

روزی که تب مرگم یک باره فروگیرد

هر پاره ز من گردد از آتش تب سستان

تو از پس پرده دل ناگاه سری درکن

تا هر سر موی من گردند چو سرمستان

هر خاطر من بکری بر بام و در از عشقت

چندان بکند شیوه چندان بکند دستان

تا تابش روی تو درپیچد در هر یک

وز چون تو شهی گردد هر خاطرم آبستان

شمس الحق تبریزی هر کس که ز تو پرسد

می بینم و می گویم از رشک کدام است آن

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا