🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۰۴ : اهل دل را از لب شیرین جانان چاره نیست

(ثبت: 164131)

اهل دل را از لب شیرین جانان چاره نیست

طوطی خوش نغمه را از شکرستان چاره نیست

گر دلم نشکیبد از دیدار مه رویان رواست

ذره را از طلعت خورشید رخشان چاره نیست

صبحدم چون گل بشکر خنده بگشاید دهن

از خروش و نالهٔ مرغ سحرخوان چاره نیست

تا تودر چشمی مرا از گریه خالی نیست چشم

ماه چون در برج آبی شد ز باران چاره نیست

رشتهٔ دندانت از چشمم نمی‌گردد جدا

لؤلؤ شهوار را از بحر عمان چاره نیست

از دل تنگم کجا بیرون توانی رفت از آنک

گنج لطفی گنج را در کنج ویران چاره نیست

دور گردون چون مخالف می‌شود عشاق را

در عراق ار راست گوئی از سپاهان چاره نیست

مردم از اندوه از کرمان نمی‌یابم خلاص

ای عزیزان هر که مرد او را ز کرمان چاره نیست

خواجو ار درظلمت شب باده نوشد گو بنوش

خضر را در تیرگی از آب حیوان چاره نیست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا