🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۱۸ : در سایهٔ غم شکست روزم

(ثبت: 162780)

در سایهٔ غم شکست روزم

خورشید سیاه شد ز سوزم

از دود جگر سلاح کردم

تا کین دل از فلک بتوزم

تنها همه شب من و چراغی

مونس شده تا بگاه روزم

گاهی بکشم به آه سردش

گاه از تف سینه برفروزم

یک اهل نماند پس چرا چشم

زین پرده در آن فرو ندوزم

خاقانی دل شکسته‌ام، باش

تا عمر چه بردهد هنوزم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا