🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۲۴۴ : سیر نیم سیر نی از لب خندان تو

(ثبت: 196098)

سیر نیم سیر نی از لب خندان تو

ای که هزار آفرین بر لب و دندان تو

هیچ کسی سیر شد ای پسر از جان خویش

جان منی چون یکی است جان من و جان تو

تشنه و مستسقیم مرگ و حیاتم ز آب

دور بگردان که من بنده دوران تو

پیش کشی می‌کنی پیش خودم کش تمام

تا که برآرد سرم سر ز گریبان تو

گر چه دو دستم بخست دست من آن تو است

دست چه کار آیدم بی‌دم و دستان تو

عشق تو گفت ای کیا در حرم ما بیا

تا نکند هیچ دزد قصد حرمدان تو

گفتم ای ذوالقدم حلقه این در شدم

تا که نرنجد ز من خاطر دربان تو

گفت که هم بر دری واقف و هم در بری

خارج و داخل توی هر دو وطن آن تو

خامش و دیگر مخوان بس بود این نزل و خوان

تا به ابد روم و ترک برخورد از خوان تو

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا