🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۲۶ : عشق آمد و آتشی به دل در زد

(ثبت: 180422)

عشق آمد و آتشی به دل در زد

تا دل به گزاف لاف دلبر زد

آسوده بدم نشسته در کنجی

کامد غم عشق و حلقه بر در زد

شاخ طربم ز بیخ و بن برکند

هر چیز که داشتم به هم بر زد

گفتند که سیم‌بر نگار است او

تا رویم از آرزوی او زر زد

طاوس رخش چو کرد یک جلوه

عقلم چو مگس دو دست بر سر زد

از چهرهٔ او دلم چو دریا شد

دریا دیدی که موج گوهر زد

عطار چو آتشین دل آمد زو

هر دم که زد از میان اخگر زد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا