🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۲۷۵ : لب پیاله گزیدی سر از خمار مپیچ

(ثبت: 173566)

لب پیاله گزیدی سر از خمار مپیچ

گلی ز شاخ شکستی قدم زخار مپیچ

حریف خنده دریاکشان نخواهی شد

چو موجهای شلاین به هر کنار مپیچ

چه گوهری ز کفش رفته است می داند

به چوب تاک مگویید همچو مار مپیچ

مگوی راز نهان را به دل که رسوایی است

میانه گل کاغذ زر شرار مپیچ

اگر جراحت خود مشکسود می خواهی

سر از اطاعت آن زلف مشکبار مپیچ

سیاه کاسه چه داند که زرفشانی چیست

ز شوق داغ به دامان لاله زار مپیچ

حدیث زلف به پایان نمی رسد صائب

سخن دراز مکن، بر حدیث مار مپیچ

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا