🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۲ : بگوئید ای رفیقان ساربان را

(ثبت: 163949)

بگوئید ای رفیقان ساربان را

که امشب باز دارد کاروان را

چو گل بیرون شد از بستان چه حاصل

زغلغل بلبل فریاد خوان را

اگر زین پیش جان میپروریدم

کنون بدرود خواهم کرد جان را

بدار ای ساربان محمل که از دور

ببینم آن مه نامهربان را

دمی بر چشمهٔ چشمم فرود آی

کنون فرصت شمار آب روان را

گر آن جان جهان را باز بینم

فدای او کنم جان و جهان را

چو تیر ار زانکه بیرون شد ز شستم

نهم پی بر پی آن ابرو کمان را

شکر بر خویشتن خندد گر آن ماه

بشکر خنده بگشاید دهان را

چو روی دوستان باغست و بستان

بروی دوستان بین بوستان را

چو می‌دانی که دورانرا بقا نیست

غنیمت دان حضور دوستان را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا