🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۳۰ : گر آه کنم زبان بسوزد

(ثبت: 180426)

گر آه کنم زبان بسوزد

بگذر ز زبان جهان بسوزد

زین سوز که در دلم فتادست

می‌ترسم از آن که جان بسوزد

این سوز که از زمین دل خاست

بیم است که آسمان بسوزد

این آتش تیز را که در جان است

گر نام برم زبان بسوزد

شد تیغ زبان من چنان گرم

از سینه که تا میان بسوزد

مغزم همه سوختست وامروز

وقت است که استخوان بسوزد

گر بر گویم غمی که دارم

عالم همه جاودان بسوزد

صد آه کنم که هر یکی زو

دو کون به یک زمان بسوزد

عطار مگر که خام افتاد

شاید که ز ننگ آن بسوزد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا