🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۳۷ : یاد باد آنکو مرا هرگز نگوید یاد باد

(ثبت: 164164)

یاد باد آنکو مرا هرگز نگوید یاد باد

کی رود از یادم آنکش من نمی‌آیم بیاد

آه از آن پیمان شکن کاندیشه از آهم نکرد

داد از آن بیدادگر کز سرکشی دادم نداد

از حیای چشمهٔ نوشش شد آب خضرآب

با نسیم خاک کویش هست باد صبح باد

نیکبخت آنکو ز شادی و نشاط آزاد شد

زانکه تا من هستم از شادی نیم یک لحظه شاد

بندهٔ آن سرو آزادم وگر نی راستی

مادر فطرت ز عالم بنده را آزاد زاد

در هوایش چون برآمد خسرو انجم ببام

ذره‌وار از مهر رخسارش ز روزن در فتاد

چون بدین کوتاه دستی دل بر ابرویش نهم

کاتش سوزنده را برطاق نتوانم نهاد

برگشاد ناوکش دل بسته‌ایم از روی آنک

پای بندانرا ز شست نیکوان باشد گشاد

گفتمش دور از تو خواجو را که باشد همنفس

گفت باد صبحگاهی کافرین بر باد باد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا