🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۳۹ : کرانی ندارد بیابان ما

(ثبت: 192136)

کرانی ندارد بیابان ما

قراری ندارد دل و جان ما

جهان در جهان نقش و صورت گرفت

کدامست از این نقش‌ها آن ما

چو در ره ببینی بریده سری

که غلطان رود سوی میدان ما

از او پرس از او پرس اسرار ما

کز او بشنوی سر پنهان ما

چه بودی که یک گوش پیدا شدی

حریف زبان‌های مرغان ما

چه بودی که یک مرغ پران شدی

برو طوق سر سلیمان ما

چه گویم چه دانم که این داستان

فزونست از حد و امکان ما

چگونه زنم دم که هر دم به دم

پریشانترست این پریشان ما

چه کبکان و بازان ستان می‌پرند

میان هوای کهستان ما

میان هوایی که هفتم هواست

که بر اوج آنست ایوان ما

از این داستان بگذر از من مپرس

که درهم شکستست دستان ما

صلاح الحق و دین نماید تو را

جمال شهنشاه و سلطان ما

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا