🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۵۲ : بار دگر پیر ما مفلس و قلاش شد

(ثبت: 180448)

بار دگر پیر ما مفلس و قلاش شد

در بن دیر مغان ره زن اوباش شد

میکدهٔ فقر یافت خرقهٔ دعوی بسوخت

در ره ایمان به کفر در دو جهان فاش شد

زآتش دل پاک سوخت مدعیان را به دم

دردی اندوه خورد عاشق و قلاش شد

پاک بری چست بود در ندب لامکان

کم زن و استاد گشت حیله گر و طاش شد

لاشهٔ دل را ز عشق بار گران برنهاد

فانی و لاشییء گشت یار هویداش شد

راست که بنمود روی آن مه خورشید چهر

عقل چو طاوس گشت وهم چو خفاش شد

وهم ز تدبیر او آزر بت‌ساز گشت

عقل ز تشویر او مانی نقاش شد

چون دل عطار را بحر گهربخش دید

در سخن آمد به حرف ابر گهرپاش شد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا