🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۵۴۹ : مست ناز من زساغر تا لبی تر می کند

(ثبت: 173840)

مست ناز من زساغر تا لبی تر می کند

از لب میگون دو چندان می به ساغر می کند

بلبل از افغان رنگین سرخ دارد روی باغ

بوستان پیرا دهان غنچه پر زر می کند

صبح پیری کرد خواب غفلت ما را گران

بادبان بر کشتی ما کار لنگر می کند

آب روشن می کند ظاهر ضمیر خاک را

نغمه در دل هر چه می باشد مصور می کند

روی گردان زاهد از دنیا برای شهرت است

سکه از بهر روایی پشت بر زر می کند

از تلاش پایه رفعت شود دین پایمال

پشت بر محراب واعظ بهر منبر می کند

بس که افتاده است گیرا حرف شوق آمیز من

نامه من کار شاهین با کبوتر می کند

خاب مرگش را نسازد بستر بیگانه تلخ

در حیات آن دوربین کز خاک بستر می کند

در گذر از کشتن صائب که صید ناتوان

تیغ را دندانه از پهلوی لاغر می کند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا