🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۷۳۱ : بشنیده بدم که جان جانی

(ثبت: 197064)

بشنیده بدم که جان جانی

آنی و هزار همچنانی

از خلق نشان تو شنیدم

کفو تو نبود آن نشانی

الحمد شدم ز حمد گفتن

تا بوک بدان لبم بخوانی

جان دید کسی بدین لطیفی

کس دید روان بدین روانی

ای قوت قلوب همچو معنی

وی صورت تو به از معانی

ای گشته ز لامکان حقایق

از لذت کان تو مکانی

ای شاه و وزیر را سعادت

وی عالم پیر را جوانی

آن جان که از این جهان جهان بود

کردیش تو باز این جهانی

جانی چو تو باشد این جهان را

باقی بود این جهان فانی

جان چرب زبان توست اما

نبود به لسان تو لسانی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا