🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۹۶ : دلم که حلقهٔ گیسوی یار می‌گیرد

(ثبت: 164223)

دلم که حلقهٔ گیسوی یار می‌گیرد

درون حلقه نشستست و مار می‌گیرد

بهر کجا که روم آب دیده می‌بینم

که دامن من شوریده کار می‌گیرد

نگار تا ز من خسته دل کنار گرفت

ز خون دیده کنارم نگار می‌گیرد

غلام آن بت چینم که سرحد ختنش

طلایهٔ سپه زنگبار می‌گیرد

دو چشم آهوی روباه باز صیادش

بغمزه شیر دلانرا شکار می‌گیرد

چو یاد نرگس مست تو می‌کنم بصبوح

مرا ز غایت مستی خمار می‌گیرد

ز مشک چین چه خطا در وجود می‌آید

که خط سبز تو از وی غبار می‌گیرد

سرشک دیده که بر چشم کرده‌ام جایش

چه اوفتاده که از من کنار می‌گیرد

چو دم ز نافهٔ زلف تو می‌زند خواجو

جهان شمامهٔ مشک تتار می‌گیرد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا