🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۹۹۵ : جنونی کو که آتش در دل پرشورم اندازد؟

(ثبت: 174286)

جنونی کو که آتش در دل پرشورم اندازد؟

زعقل مصلحت بین صد بیابان دورم اندازد

شدم غافل زشکر سوده الماس، می ترسم

که کافر نعمتی در مرهم کافورم اندازد

منم آن دانه بی طالع این صحرای خرم را

که مورم پیش مرغ و مرغ پیش مورم اندازد

زمستی می شمارم بی نمک شور قیامت را

نیم صهبا که یک مشت نمک از شورم اندازد

قبول خاطر مشکل پسندان چون توانم شد؟

که آتش چون سپند از دامن خود دورم اندازد

نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی

که بر گرد سر هر کس که گردم دورم اندازد

به دریای حلاوت غوطه برمی آورم صائب

اگر عریان قضا در خانه زنبورم اندازد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا