🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۴۰۶ : نه ز می خوردن ما شور و شری برخیزد

(ثبت: 174697)

نه ز می خوردن ما شور و شری برخیزد

نه ز همصحبتی ما ضرری برخیزد

مهر زن بر لب افسوس که سامان جهان

آنقدر نیست که آه از جگری برخیزد

نام بلبل ز هواداری عشق است بلند

ور نه پیداست چه از مشت پری برخیزد

بزم ارباب خرد خوابگه بیخبری است

مگر از مجلس مستان خبری برخیزد

دل سرگشته ما راه به منزل نبرد

گر ز هر نقش قدم راهبری برخیزد

جگر خاک نگردید ز طوفان سیراب

مگر از دیده ما ابر تری برخیزد

تیر اگر در هوس صید شود خاک نشین

به ازان است به بال دگری برخیزد

عشق از خرمن ما دود به افلاک رساند

آنقدر وقت که از جا شرری برخیزد

گو برو ماتم دلمردگی خویش بدار

هر که از خواب به بانگ دگری برخیزد

غنچه ما نفسی می کشد از دل صائب

که به امداد نسیم سحری برخیزد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا