🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۴۷۴ : دیگر از پرده برون نغمه طنبور آمد

(ثبت: 174765)

دیگر از پرده برون نغمه طنبور آمد

باز ناخن زن دلهای پر از شور آمد

از دم سرد خزان بر گل صد برگ نرفت

آنچه بر زخم من از مرهم کافور آمد

نوش این نشأه یقین شد که نباشد بی نیش

تا ز تنگ شکر یار برون مور آمد

لب ببند از سخن حق که ازین راهگذر

عالمی تیغ به کف بر سر منصور آمد

آن که چشمش پی عیب دگران است چهار

چون به عیب خودش افتاد نظر، کور آمد

گرو از برق، پی مطلب دنیا می برد

آن که پا مرکب چوبین به لب گور آمد

کردم انگشت ز عیب دگران تا کوتاه

سالم انگشت من از خانه زنبور آمد

تا به دامان قیامت رود از چشمش آب

هرکه را در نظر آن چهره پرنور آمد

ناله بلبل سودازده شد پرده نشین

تا به سیر چمن آن غنچه مستور آمد

صائب از شمع به بال و پر پروانه نرفت

آنچه از دوری او بر من مهجور آمد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا