🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۶ : مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب

(ثبت: 163963)

مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب

صبوحست ای بت ساقی بده شراب

اگر مردم بشوئیدم به آب چشم جام

وگر دورم بخوانیدم به آواز رباب

فلک در خون جانم رفت و ما در خون دل

می لعل آب کارم برد و ما در کار آب

مرا بر قول مطرب گوش و مطرب در سماع

من از بادام ساقی مست و ساقی مست خواب

چو هندو زلف دود آسای او آتش نشین

چو طوطی لعل شکر خای او شیرین جواب

دل از چشمم به فریادست و چشم از دست دل

که هم پر عقابست آفتاب جان عقاب

کبابم از دل پرخون بود وقت صبوح

که مست عشق را نبود برون از دل کباب

سر کویت ز آب چشم مهجوران فرات

سرانگشتت به خون جان مشتاقان خضاب

دلم چون مار مپیچد ز مهرم سرمپیچ

رخت چون ماه می‌تابد ز خواجو رخ متاب

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا