🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۷۲ : گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را

(ثبت: 171663)

گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را

چسان بینم که گیرد دیگری آخر گلابش را؟

در آغوش نسیم صبحدم بی پرده چون بینم؟

گل رویی که من وا کرده ام بند نقابش را

به دست غیر چون بینم عنان طفل خودرایی

که وقت نی سواری می گرفتم من رکابش را؟

به خونم زد رقم، تا با قلم شد آشنا دستش

پریرویی که می بردم به مکتب من کتابش را

نهالی را که من چون تاک پروردم به خون دل

چسان بینم به جام دیگران صائب شرابش را؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا