🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۷۸۲ : تلاش بیخبری با شعور نتوان کرد

(ثبت: 175073)

تلاش بیخبری با شعور نتوان کرد

سفر ز خود به پر و بال مور نتوان کرد

خوشم به ضعف تن خود که همچو خط غبار

مرا ز حاشیه بزم دور نتوان کرد

شکسته رنگی من عشق را به رحم آورد

به زر هر آنچه برآید به زور نتوان کرد

ز خال یار خجالت کشم ز سوختگی

که تخم سوخته در کار مور نتوان کرد

حضور روی زمین در بهشت خاموشی است

به حرف، ترک بهشت حضور نتوان کرد

مصیبت دگرست این که مرده دل را

چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد

توان گرفت رگ خواب برق را صائب

دل رمیده ما را صبور نتوان کرد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا