🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۸۲۴ : لبت ز خنده دندان نما گهر ریزد

(ثبت: 175115)

لبت ز خنده دندان نما گهر ریزد

تبسم تو در آب گهر شکر ریزد

اگر ز سوز دل خود حکایتی گویم

ز چشم شعله، روان گریه شرر ریزد

نظر ز سوزن مژگان یار می دوزم

به چشم آبله ام چند نیشتر ریزد؟

اگر فتد به غلط راه بر گلستانت

ز شاخ گل به سرت عندلیب زر ریزد

مرا به خلوت شرم و حجاب او مبرید

به جوی شیر چه لازم کسی شکر ریزد؟

صدف نیم که دهن واکنم به ابر بهار

به جای قطره اگر بر لبم گهر ریزد

ستم به قدر هنر می کشند اهل هنر

به شاخ، سنگ به اندازه ثمر ریزد

به روی بحر توکل نه آن سبکسیرم

که شیشه در ره من موجه خطر ریزد

دم مسیح و لب خضر خاک می بوسند

چو زلف جوهر تیغ تو تا کمر ریزد

چنان به درد بگریم ز کاوش مژه اش

که خون مرگ ز مژگان نیشتر ریزد

نظر ز چهره شیرین یار می پوشد

به روی آینه تا کی کسی گهر ریزد؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا